باز هم تکرارلحظه ها
گفتنی هایی برای همه
یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:محرم شعر, :: 22:6 ::  نويسنده : منتظر
 

دل مرنجان ای غلام اهل بیت

چونکه آمد بوی نام اهل بیت

بوی روزی تا غروب عاشق شدن

روز عاشورا به دام اهل بیت

بوی ماهی کامده نور دو عین

روز ذبحش با تمام اهل بیت

از صدا وبرق شمشیر حسین

دست حق است در نیام اهل بیت

ماه ذبح اعظم سلطان دین

بوی اشهد در کلام اهل بیت

ماه حرّیت وحر گشتن شده

با نوای لام وکام اهل بیت

روز محشر باز هم در پیشروست

مرغ اشهد روی بام اهل بیت

رستگاری تو تنها این بود

یک جوابت با سلام اهل بیت

چشم بر روز موعود خداست

روز خوب انتقام اهل بیت

 

شاعر :عادل چراغیان

شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : منتظر
 
 
گفتمش در کوچه های بی شهید

ای شهید چرا بست نشسته ای؟؟

چرا سر در گریبانی؟؟

فدای این حیای تو ای شهید

بأبی ، أنت و امی.
 

                           گفت فحشا کجا آید پدید؟!؟

                          گفتمش در کوچه های بی شهید

شنبه 20 آبان 1391برچسب:ساکتین فتنه, :: 23:43 ::  نويسنده : منتظر

روز خسران که رسد جمله فدا کاری ها

 در همان روز مثالند به بیماریها

گردنت کج شود وزموی باریک تر است

یادت آرند در آن روز زیانکاری ها

سائلی گوید که مغبون از چه رو گشتی چنین

کرده ای بر سر دنیا ی خودت زاری ها

دیگری گوید که زادوتوشه کم جم کرده ای

یادت آرند تماشای به خونخواری ها

که چرا امر به معروف ونهی از منکر

ننمودی به زمانت زغم خاری ها

شا عر :عادل چراغیان


شنبه 20 آبان 1391برچسب:خدا, :: 23:38 ::  نويسنده : منتظر
پروردگارا ... به من بیاموز ...
دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند ...
گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غم مرا نخوردند ...
لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم
ننواخنتند ...
و عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند !



شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : منتظر
چادر یعنی من زنم ، به من احترام بزار ...!

چادر یعنی به راحتی نمیتونی منو به دست بیاری ...!
چادر یعنی به طرز فکرم اهمیت بده نه به اندامم...!
چادر یعنی من فقط برای یک نفرم ...!


چادر یعنی هیچ وقت اجازه نمیدم مرز بین ما شکسته بشه...!



چادر یعنی امام زمان, هنوز کسایی هستن که منتظرت موندن...!


 


 

چادر یعنی من هنوز دنبال لذتم ( اما از نوع بهشتی)
چادر یعنی من میتونم خلاف جهت آب شنا کنم ...!
 
چادر یعنی انتهای یک نگاه هرزه ...!
 
چادر یعنی شاید هیچ وقت نفهمی من چی میگم ...!

 


مهندسی معکوس



 

شنبه 20 آبان 1391برچسب:سیاست وحجاب, :: 23:33 ::  نويسنده : منتظر

نفس های تندمان خبراست از خارها

در رسیدن به دو راه چارها نا چارها

در ربوبیّت شدن کار ما نیست ای خدا

در نماز با ریا همسفر ،بیمارها

کوچه های تنگ را پر ز خاموشی ببین

در تمنای وصال از غم بیکارها

کی شود این روسری به شود از توسری

تا شود عشق زمین گردش دلدارها

کی شود این حلقه را از عنق ها برکنیم

دستمان رادر بیاور از دل کفتار ها

چنگ اوبا ما نبود روی گردن ها فتاد ؟

های بیدار شوید صاحب دینار ها

فتنه ها دشمن بود حرف ارباب است این

در فلسطین بنگرید با غم کشتار ها

با علی در بدر بودن شرط نیست

با علی باید کنی پیکار ها

ای بزرگان اختلاف آتش بود

پیچ سخت است ای برادر در گذر دیوار ها

روی میز صلح تو اصلاح کو؟

این مودّت بود با خونخوارها

ننگ آزادی به پیشانی مچسبان هموطن

روسری وماهوارش بوده اند ابزارها

نوش جانت این تولد های خوب

با تعارف پاک شد اَسرار ها

کار،فرهنگی نما ها راببین

توشه ای بادشمنان ؛اِسرارها

بال سرخت کو پرنده پربزن

در کدامین دست بود افسارها

کار نرم جنگ پاک کردن میشود

پر شود از ضدّی با عشق این افکار ها

بوی نان آید هنوز از احتکار

اقتصاد روبه پایین پر زنان انبارها

مادری دختر فروشی میکند ای دادمن

گمشده در شهرما ایثار ها

 

شاعر : عادل چراغیان


 

شنبه 20 آبان 1391برچسب:سفر شهید ومادر, :: 23:28 ::  نويسنده : منتظر
 

بنویسیم از درد

کنار تنور پیرزن تنها،

عرق ریزان،

با دو دستان سوخته،

بوی نان سوخته

و گیسوی بلند زمستانی،

به دنبال چروک ناموازی آن نگاه طوفانی

در کلنجاری همیشه با این همدمان بی فانوس غریبه:

با دیوار, با در, با کبوتر

با تمام آسمان شهر، با لحظه های دلگیر غروبی،

پنجره های شکسته چوبی...

 

بقیه در ادامه مطلب

                               

    *********

 

بنویسیم از درد

زیر باران اشکهای کودک،

برق چشمانش، خوراکیها، عروسک...

در نگاه مادر آهی کاشته:

"آه از کبوتر،

نامه،

سفرهای  تا ابد"

هوای این کوچه عجب سرد است!

تماشای بازی همسالان چه میدانی چه پردرد است!!!

پیچیده هنوز بوی نان سوخته

و یک کاسه ایمان سوخته

 

                                      ********

 

بنویسیم از درد

کنار دختر زیبای ساحر

قصه ی اشک انسان,

آخرین سیگار شاعر...!

فریاد پدر هر شب

پای نگاه آتش گرفته

دختر اما مادر است و دختر است و دست تنها

و دلش خسته درد

کلاغ سیاه ده نامرد

روی دوشش زخم های بی حد

«آه از کبوتر، نامه، سفر های تا ابد»

باز هم بوی نان سوخته،

و گوشه دامان سوخته،

برگ، باد و بارانی که نبارید

دست های کبود سنگی،

طناب دار، پدر و چقدر دلتنگی

حنای سرخ  خونی

مرگ شادی

شاخه گل پشت در مانده،

تازه مانده پچ پچ آبادی...



 

شنبه 22 آبان 1391برچسب:محرم, :: 9:27 ::  نويسنده : منتظر

 

عشق از آنجا شروع شد که خدا

مهر یک بی کفن انداخت میان دل ما...

 

 

الـ ـسـ ـلـ ـام عـ ـلـ ـی الـ ـحـ ـسـ ـیـ ـن

وعـ ـلـ ـی عـ ـلـ ـی بـ ـن الـ ـحـ ـسـ ـیـ ـن

وعـ ـلـ ـی اولـ ـاد الـ ـحـ ـسـ ـیـ ـن

وعـ ـلـ ـی اصـ ـحـ ـاب الـ ـحـ ـسـ ـیـ ـن

درباره وبلاگ

سلام خوش آمدید لطفا مطالب را خوب بخوانید تا بعدا حسرتش را خورید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باز هم تکرارلحظه ها و آدرس zahraeian12.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 361
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1


Alternative content